محمدرضا منجذب نگاه مهندسی به توسعه اقتصادی

فرایند توسعه اقتصادی پروسه ای زمانبر و پیچیده است که در تعامل با دنیای توسعه یافته و جهان پیرامون فراهم میشود. کشوری در نهایت به جرگه توسعه یافته ها می پیوندد که در زنجیری افقی و عمودی از صنایع تولیدی دارای مزیت نسبی شده باشد و در خلق تکنولوژی صنایع مزبور سرآمد گردد. متاسفانه بعضا نگاهی مهندسی به توسعه اقتصادی در کشورهای جهان سوم حاکم است که مانع توسعه است. این دیدگاه به راه اندازی تولید با پیشرفته ترین تکنولوژی مدرن روز وارداتی و سرمایه بر اعتقاد دارد. واردات این نوع از تکنولوژِی که ارزبری بالایی را هم بدنبال دارد هر چند در کوتاه مدت اشتغالی را ایجاد میکند ولی بدلیل تکنولوژی بالا قابل هضم نبوده و پس از استهلاک از رده ی تولید خارج میشود بدون آنکه فرایندی از توسعه در کشور طی شده باشد. متاسفانه طی قرن اخیر چنین رویکردی بر توسعه در اقتصاد ایران حاکم بوده است. بدین لحاظ جز وجود صنایع مونتاژ که هر از چندی با صنایع مونتاژی دیگر جایگزین میشود هیچ عایدی توسعه ای را برای کشور بدنبال نداشته است.
@drmonjazeb

دکتر علی سرزعیم عضو هیات علمی دانشگاه علامه: تفاوت نگاه مهندسی و حسابداری با نگاه علوم اجتماعی و اقتصاد

شاید یکی از تاثیرگذارترین مقالاتی که در عمرم خوانده ام، مقاله ای است که توسط جان فارستر چند دهه قبل به سال ۱۹۷۱ با عنوان «رفتارهای خلاف شهود سیستم های اجتماعی» نوشته شده است. در این مقاله نویسنده می گوید که پدیده های اجتماعی رفتارهایی دارند که با شهود عادی قابل فهم و پیش بینی نیستند، زیرا فهم متعارف ما درک خطی و مکانیکی از پدیده ها دارد، در حالیکه در اغلب سیستم های اجتماعی سازوکار بازخورد وجود دارد و همین امر یک سیستم را غیرخطی می کند. دقیقا به همین دلیل فهم و تحلیل و پیش بینی پدیده های اجتماعی امری است که نیاز به آموزش و ممارست دارد و نمی توان به شهود فردی اتکا کرد.

شاید بتوان ویژگی نگاه مهندسی و خصوصا حسابداری را ایستا دیدن و تحلیل کردن مسائل عنوان کرد، ولی ویژگی نگاه علوم اجتماعی و اقتصاد تحلیل پویا و دینامیک است. در علوم اجتماعی و به ویژه اقتصاد، افراد می آموزند که مسائل را بیش از اینکه به شکل یک مسئله بهینه سازی خطی ببینند، به شکل انتخاب استراتژی در درون یک بازی چندجانبه تحلیل کنند که هر حرکت واکنش دیگران را به همراه خواهد داشت و از تجمیع رفتارها و اقدامات است که برآیند نهایی مشخص می شود. در عرصه بهداشت سابقا کشور ما با مشکلات زیادی روبه رو بود. برای مثال هزینه های درمانی بالا رفته بود، اما بیمه ها سهم کمی از این هزینه ها را پرداخت می کردند و در نتیجه بیماران مجبور بودند مابه التفاوت را که اصطلاحا «پرداخت از جیب» خوانده می شود از جیب بپردازند. این امر موجب می شود تا خانوارهایی که درآمد یا پس انداز کمی داشتند، با مواجه شدن با یک بیماری پرخرج به سرعت به ورطه فقر کشیده شوند. خب در چنین وضعیتی، پزشکانی بر سر کار آمدند و تصور می کردند که با مسئله ساده ای روبرو هستند که نیازی به دانش تخصصی اقتصاد بهداشت ندارد. از دید آنها مسئله روشن بود، زیرا تصور می کردند که کافی بود تا دولت بخش عمده مابه التفاوتی که توسط مردم پرداخت می شد را بر عهده گیرد. در این صورت تراز کماکان برقرار می ماند و فشار بر اقشار ضعیف کمتر می شد. این نگاه مسئله را به یک معادله حسابداری ساده تقلیل می داد که در یک سمت هزینه ها قرار داشت و در سمت دیگر منابعی که باید آن را بپردازد. این تحلیل ساده انگارانه موجب شد که طرح تحول سلامت کلید بخورد و تصور شود که به سادگی می توان مسئله درمان را حل کرد و یادگاری خوبی بر جای گذاشت..

اگر مسئولان حوزه بهداشت به تصور شهودی خود اتکا نداشتند و به دانش سیاستگذاری سلامت ارزش قائل می شدند، این نکته ساده را می‌خواندند که هرجا دولت یا بیمه ها هزینه ها را پرداخت می کنند، مشکل مخاطره اخلاقی سر بر می‌آورد و اگر سازوکار کنترل هزینه اعمال نشود، هزینه ها سر به فلک خواهد کشید. ما اولین کشوری نیستیم که چنین اشتباهی را تجربه می کنیم، بلکه کشورهای دیگر قبل از ما همین اشتباه را کردند و اشتباه آنها در کتابها مستند شد، ولی ما متاسفانه ارزشی برای مرور تجربیات دیگران قائل نشدیم و تجربه دیگران را مجددا تجربه کردیم و منابع کشور را به این شکل ضایع کردیم. t.me/eghtesadiyoun